قرآن، حس گرايي، مادي گرايي، بت پرستي، عوامل و آثار حس گرايي
حس در لغت به معنای درک کردن و فهمیدن است که از طریق قوای حسی پنجگانه حاصل میگردد.[1]و در اصطلاح مفسرین، منحصر دانستن راههای درک و فهم در ماده و طبیعت را حسگرایی مینامند.[2]
از آنجا که قوای حسی از نعمتهای بزرگ خدادادی به انسان به عنوان ابزار، جهت دستیابی به حقیقت و شناخت بوده، خدواند به حس و قوای حسی توجه ویژهای نشان داده و در مناسبتهای گوناگون از عالم ماده و طبیعت شاهدهای فراوانی برای هدایت انسانها استفاده کرده است؛ اما این به معنای منحصر کردن هدایت در امور حسی و اصالت بخشیدن به آن نیست؛ بلکه خداوند در قرآن، در کنار حس و طبیعت از برهانهای غیر مادی نیز استفاده نموده و در پی آنها مردم را به تفکر دعوت میکند:
«..وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبهَُا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون»[3]
«...اينها مثالهايى است كه براى مردم مىزنيم، شايد
در آن بينديشند!»
اما از سویی، با کسانی که در این زمینه قدم در راه افراط گذاشته و حس و تجربهی حسی را بر عقل مقدم داشته یا انکار کردهاند، بهطور جدی به مبارزه برخاسته و فرموده:
«وَ إِذَا لَقُواْ الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَالُواْ ءَامَنَّا وَ إِذَا خَلَا بَعْضُهُمْ إِلىَ بَعْضٍ
قَالُواْ أَتحَُدِّثُونهَُم بِمَا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ لِیُحَاجُّوکُم بِهِ عِندَ رَبِّکُم...
أَوَ لا يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ ما يُسِرُّونَ وَ ما يُعْلِنُونَ؟»[4]
«و هنگامى كه مؤمنان را ملاقات كنند، مىگويند: "ايمان آوردهايم. "ولى هنگامى كه با يكديگر خلوت مىكنند،
(بعضى به بعضى ديگر اعتراض كرده) مىگويند: چرا
مطالبى را كه خداوند (در باره صفات پيامبر اسلام)
براى شما بيان كرد، به مسلمانان بازگو مىكنيد تا
روز رستاخیز در پیشگاه خدا، بر ضد شما به آن استدلال کنند؟! ...
آيا اينها نمىدانند خداوند آنچه را پنهان مىدارند
يا آشكار مىكنند مىداند؟!»
چنانچه در این آیه مشاهده میگردد برخی از افراد قوم بنیإسرائیل، علم خدا را محدود به ظواهر امور مادی میدانستند، و تصور میکردند که اگر چيزى را پنهان کنند و مسلمانان را از آن مطلّع نسازند، خدا نیز از آن با خبر نمیشود. قرآن با تکیه بر حاضر و ناظر بودن خداوند و آگاهی او بر همهی امور پیدا و پنهان، بر تصور باطل آنها که از عقیده به اصالت ماده و حس ناشی میشد، خط بطلان کشیده و مبارزهی خود را با این عقاید پوچ اعلام نموده است.[5]
اگر چه واژهی حس در قرآن تنها شش مرتبه آمده،[6]اما مبارزهی رو در روی قرآن با عقایدِ باطلِ حسگرایانه که شالودهی عقاید بتپرستان و مشرکان بوده، در بیشتر آیات آن مشهود است.[7]
یکی از مهمترین عواملی که منجر به حسگرایی میگردد، جهل و نادانی است. قرآن، اشاره به این عامل میفرماید:
«وَ قَالُواْ مَا هِىَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نحَْيَا وَ مَا يهُْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَ مَا لهَُم بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّون»[8]
«آنها گفتند: "چيزى جز همين زندگى دنياى ما، در كار نيست؛ گروهى از ما مىميرند و گروهى جاى آنها را مىگيرند و جز طبيعت و روزگار ما را هلاك نمىكند!" آنان به اين سخن كه مىگويند، علمى ندارند؛ بلكه تنها حدس مىزنند!»
خداوند در این آیات به نقل سخن "دهریون" پرداخته، که مبدأ و معاد را انکار میکنند؛ اما هیچ دلیلی بر انکار خود نداشته؛ بلکه جهل، آنها را بر این عقیده واداشته است.[9]
علت دیگری که در قرآن برای حسگرایی بیان شده، روحیهی استکباری است:
«وَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْ لَا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْمَلَئكَةُ أَوْ نَرَى
رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبرَُواْ فىِ أَنفُسِهِمْ وَ عَتَوْ عُتُوًّا كَبِيرًا»[10]
«و كسانى كه اميدى به ديدار ما ندارند (و رستاخيز را انكار
مىكنند) گفتند:"چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و يا پروردگارمان را با چشم خود نمىبينيم؟!" آنها دربارهی
خود تكبّر ورزيدند و طغيان بزرگى كردند!»
بیان کلی آیه اینست که، کفار به دلیل خودبرتربینی از رسول خدا، ایمان آوردنشان را مشروط نمودند به اینکه، خدا و ملائکه را به صورت حسی مشاهده کنند.[11]
یکی از آثار و لوازم حسگرایی، انکار غیب است؛ چون غیب از جمله اموری است که فقط با عقل و ضمیر دریافت میشود؛ اما کسانی که اصالت را به عالم ماده داده و حسگرایی را سرلوحهی خود قرار داده و همه چیز را در آن خلاصه میکنند، نمیتوانند فراتر از عالم حس و ماده را درک کرده و به وجود قدرتی، فراتر از آن اعتراف کنند:[12]
«وَ قَالُواْ مَا هِىَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نحَْيَا وَ مَا يهُْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْر»[13]
«و گفتند: جز زندگى دنيوى ما هيچ نيست. مىميريم و زنده
مىشويم و ما را جز دهر هلاك نكند.»
حسگرایان، اختیار مرگ و حیات خود را به دست دهر (طبیعت) سپرده و به طور کلی منکر غیب و زندگی دوباره پس از مرگ شده و مطلقاً وجود صانع حکیم را انکار نمودهاند. [14]
از دیگر آثار حسگرایی تکذیب رسالت انبیاء الهی است که ریشهی آن را باید در انکار غیب جستجو کرد؛ چون، کسانی که به عالم غیب ایمان نداشته و آن را انکار میکنند، به طور قطع ادعای رابطه با عالم غیب را که از طرف انبیاء صادر شده، نیز تکذیب میکنند. قرآن دربارهی آنان اینگونه سخن میگوید:
«وَ عجَِبُواْ أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنهُْمْ وَ قَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَاحِرٌ كَذَّاب»[15]
«آنها تعجّب كردند كه پيامبر بيمدهندهاى از ميان آنان به سويشان آمده و كافران گفتند: اين ساحر بسيار
دروغگويى است!»
کفار، آنقدر در حسگرایی خود غرق بودند که از آمدن انذار دهندهای از سوی خدا تعجب کرده و از شدت تعجب به او نسبت "جادوگرِ دروغگو" دادند.[16]
ظلم، از جمله آثار گرایش به حسگرایی است. قرآن ،جریان گوساله پرستی قوم بنیاسرائیل را که بعد از میعاد پیامبرشان حضرت موسی –علیهالسلام- به آن رو آوردند، با تمام ظرافت و زیبایی به تصویر کشیده و آنها را ظالم معرفی نموده است:
«وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَ أَنتُمْ ظَالِمُونَ»[17]
«و (به یاد آورید) هنگامی را که با موسی چهل شب وعده گذاردیم؛ (و او، برای گرفتن فرمانهای الهی، به میعادگاه آمد؛) سپس شما گوساله را بعد از او (معبود خود) انتخاب نمودید؛در حالی که ستمکار بودید.»
ظلم به معنای ضایع نمودن حقی از حقوق نفس یا غیر میباشد (امر مادی،معنوی یا الهی)؛ و بزرگترین ظلم، تضییع حق خویش در بعد معنوی است؛ و بالاتر از آن تضییع حقوق الهی بوده که ظالم بودن بنیاسرائیل در این ماجرا، به هر دو جهت ظلم (حقالنفس و حقالله) صدق میکند. بنابراین عدهی زیادی از بنیاسرائیل با گوساله پرستی مرتکب کفر و شرک شدند که ظلم بزرگی است:[18]
«إنَّ الشِّرکَ لَظُلمٌ عَظِیمٌ»[19]
پس قوم یهود در حقیقت، راه درک حقایق را منحصر در حواس خود میدانستند، با اینکه ناتوانی گوساله را در عدم تکلم و عدم هدایت میدیدند.[20]
حس، به عنوان یک موهبت عظیم الهی در تمام موجودات جاندار به خصوص در وجود انسانهاست؛ و حتی بدون قوای حسی، زندگی بر انسانها بسیار سخت میباشد. اما برخی از انسانها متأسفانه، این نعمت بزرگ الهی را نابجا و در حد افراط به کار گرفته و نام آنها در تاریخ به این صفت مذموم ثبت شده است. قرآن نیز به نام برخی از اقوام و گروههای معتقد به این رویهی افراطی اشاره کرده؛ که به ذکر برخی از آنها اکتفا میشود:
یکی از اقوامی که قرآن در موارد متعددی از عملکرد حسگرایانهی آنها سخن به میان آورده و به نکوهش آنها پرداخته، قوم بنیإسرائیل است. برخی از عملکردهای حسگرایانهی این قوم عبارت است از:
یکی از مظاهر حسگرایی قوم یهود، گوسالهپرستی آنهاست. با وجود اینکه معجزات الهی را کراراً با چشم خود میدیدند، باز همه را فراموش کرده و در برابر گوسالهای بیجان، به عنوان معبود، به سحده میافتادند:
«ثُمَّ اتخََّذُواْ الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَات ...»[21]
«سپس گوساله (سامرى) را، پس از آن همه دلايل روشن كه براى آنها آمد، (به خدايى) انتخاب كردند ...»
این آیه به گوسالهپرستی قوم یهود اشاره دارد؛ که پس از طولانی شدن غیبت موسی –علیهالسلام- صورت گرفت.[22]
قوم یهود از پیامبر خویش (موسی) پیوسته درخواست میکردند، که خدا را به آنها نشان بدهد، تا ایمان بیاورند. قرآن چندین بار به این امر اشاره کرده و میفرماید:
«وَ إِذْ قُلْتُمْ يَامُوسىَ لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتىَ نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً ...»[23]
«و (نيز به ياد آوريد) هنگامى را كه گفتيد: «اى موسى! ما هرگز به تو ايمان نخواهيم آورد، مگر اينكه خدا را آشكارا (با
چشم خود) ببينيم!...»
این آیه، نمایانگر شدت وابستگی این قوم به حواس مادی میباشد. بهانهجوییهای آنها به جایی رسیده بود که ایمان آوردشان را به پیامبر خویش، مشروط به رؤیت خدا کرده بودند.[24]
از دیگر چهرههای حسگرا بودن یهودیان، بنابر نقل قرآن، درخواست بت از حضرت موسی بود که بت بیجان را به عنوان إله برای آنان قرار دهد:
«وَ جَاوَزْنَا بِبَنىِ إِسْرَ ءِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْاْ عَلىَ قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلىَ أَصْنَامٍ لَّهُمْ قَالُواْ يَامُوسىَ اجْعَل لَّنَا إِلَاهًا
كَمَا لهَُمْ ءَالِهَة ...»[25]
«و بنى اسرائيل را از دريا عبور داديم، در راه خود به گروهى رسيدند كه اطراف بتهايشان، با تواضع و خضوع، گرد آمده بودند. (در اين هنگام، بنیاسرائيل) به موسى گفتند: تو هم براى ما معبودى قرار ده، همانگونه كه آنها خدايانى دارند!...»
با اینکه قوم بنیإسرائیل میدانستند که بتها در عالم هستی نمیتوانند هیچ اثری را ایجاد کنند؛ با این حال، با دیدن یک گروه بتپرست، بت بیجان و بیاثر را بر خدای قادر مطلق ترجیح داده و از پیامبر خود درخواست خدایی، مثل خدای آنان نمودند.[26]
قوم دیگری که در قرآن از عملکرد حسگرایانهی آنها سخن به میان آمده، قوم ثمود است:
«إِنْ هِىَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَ نحَْيَا وَ مَا نحَْنُ بِمَبْعُوثِينَ إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْترََى عَلىَ اللَّهِ كَذِبًا وَ مَا نحَْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِين»[27]
«مسلّماً غير از اين زندگى دنياى ما، چيزى در كار نيست پيوسته گروهى از ما مىميريم، و نسل ديگرى جاى ما را مىگيرد و ما هرگز برانگيخته نخواهيم شد! او فقط مردى دروغگوست كه بر خدا افترا بسته و ما هرگز به او ايمان نخواهيم آورد!»
این قوم به دلیل نگرش مادی به عالم هستی، رسالت پیامبر خدا و معاد را انکار نموده و زندگی و مرگ را حاصل عوامل طبیعی میدانستند.[28]
البته در یک نگاه کلی به آیات قرآن، میتوان گفت که همهی کفار به نوعی مادیگرا (حسگرا) هستند. چون آنها به غیب، معاد، رسالت انبیاء و... به دیدهی انکار مینگریستند. و اگر بخواهیم نام همهی این اقوام را نیز بیاوریم، تقریباً نام تمام اقوام گذشته را که گرفتار عذاب خدا شده و هلاک شدهاند، باید در اینجا یادآور میشدیم؛ ولی آنچه در دیدگاه قرآنی مهم است، عبرت گرفتن از سرانجام زندگی این افراد و اقوام میباشد:[29]
«قَدْ خَسرَِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَاءِ اللَّهِ حَتىَّ إِذَا جَاءَتهُْمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُواْ يَاحَسرَْتَنَا عَلىَ مَا فَرَّطْنَا فِيهَا... أَ فَلَاتَعْقِلُون»[30]
«آنها كه لقاى پروردگار را تكذيب كردند، مسلماً زيان ديدند، تا هنگامى كه ناگهان قيامت به سراغشان بيايد مىگويند: «اى افسوس بر ما كه درباره آن، كوتاهى كرديم!... آيا نمىانديشيد؟!»
[1]. راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ المفردات في غريب القرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دار العلم الدار الشامیة، دمشق بیروت، چاپ اول، 1412ق،ص231.
[2] طباطبائی (علامه)، سیّد محمدحسین؛ قم، جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیه، 1374 ش، چاپ پنجم، ج1، ص 366و 367.
[3] حشر/21.
[4] بقره/77.
[5] الميزان، ج1، ص 214.
[6]. آل عمران/52 و 152، یوسف/87، مریم/98، أنبیاء/12 و أنبیاء/106.
[7]. در این مورد میتوان از آیات 76-78 سورۀ أنعام یاد کرد.
[8]. جاثيه/24.
[9]. الميزان، ج18، ص175.
[10]. فرقان/21.
[11]. قرشى، سيد على اكبر؛ تفسير أحسن الحديث، تهران، بنياد بعثت، 1377ش، چاپ سوم، ج7، ص278.
[12]. مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسير نمونه، دارالکتب الاسلامیه، 1374ش، چاپ اول، ج21، ص270.
[13] جاثیه/24.
[14]. تفسير نمونه، ج21، ص 269 و 270و271.
[15]. ص/4.
[16]. تفسير نمونه، ج19، ص 216و217و218.
[17]. بقره/51.
[18]. مصطفوی (علامه)، حسن؛ تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب، 1380ش، چاپ اول، ج1، ص 261.
[19]. لقمان/13.
[20]. تفسير نمونه، ج6، ص 373. برای مطالعهی بیشتر در این زمینه به تفاسیر ذیل آیات 51 و92بقره، 142-148 اعراف و 88 به بعد طه مراجعه نمایید.
[21]. نساء/153.
[22]. حسینیهمدانی، سیدمحمدحسین؛ انوار درخشان، تحقیق: بهبودی، محمدباقر، تهران، کتابفروشی لطفی، 1404ق، اول، ج4، ص273.
[23]. بقره/55.
[24]. كاشانى، ملا فتح الله؛ تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، تهران، كتابفروشى محمدحسن علمى، 1336ش، ج1، ص193و194.
[25]. أعراف/138.
[26]. تفسير نمونه، ج6، ص334و 335.
[27]. مومنون /37و38.
[28]. تفسير نمونه، ج14، ص238و 239.
[29]. تفسير نمونه، ج5، ص206و207.
[30]. انعام/31.